از رفتن علی میگذره دلتنگش شدم و خیلی وقت ندیده بودمش و امروز رفتم و با ماشین چرخیدیم و ذرت خرید برام و کلی سرو کله هم زدیم
پمپ گاز رفتیم و پمپ بنزین و روبه روی پارک کلی شیطونی کردیم
انقدر لپم و کشید و سروکله هم زدیم که نگو بهترین روز زندگیم بود و یه چیزایی و تجربه کردم که شیرین بود البته بدجنسی هم کرد یکم و کلی رقصید و از نگاه کردن بهش سیر نشدم
غارتگر لوازم آرایش و ذرت لپ لپی منه
به من میگه بچه خور بی ادب
اوووووی توله برفیم دوست دارم
وای عاشگتم
این روزا خیلی سر به سر من میزاره
کی تورو میگیره و عمرا گیرت بیاد و میمونی میترشی و شب عروسی تنها میمونی و روز پاتختی آبروت میره و خلاصه که لذت میبره منو اذیت کنه
عشقم گفته بودم مینویسم اینارو و شبش میری خونه مامانت هههه
گیرت نمیاد فهمیدی
خووووبت شد
چندوقت بعد تولدم آشتی کردیم
این روزا مرتضی ماشین خریده و خوشحال و سرگرم با فندق خانوم
2 ماه بیشتر شده ندیدمش و هیچجوره جور نمیشد تا قبل رفتن پسر داییم به سربازی باهم رفتیم پیشش و اون روز کلی خندیدیم ماشین خراب بود و رفتیم مکانیکی ما رو به روی پارک نشستیم باعلی و مرتضی سر و کله هم زدیم و مارو تاکرج آورد و تو پمب بنزین کلی شیطونی کردیم و همدیگرو خیس کردیم هوا خیلی گرم بود
یه 45 روزی که قهر کردیم به خاطر حساسیت و زیاد و دلتنگی من و یکم بی توجهی اون
از دفعه قبلا ازش حرص دارم چون تو دوران قهرمون باکسی رفیق شده بوده
شب عید و مرتضی بداخلاق حوصله نداره و صبحم با مامانش دعوا شد و بعد بحث و جنجالی که بینمون پیش اومد و مرجان مادر گفت من بآین حرف نمیزنم و برفی هم گفت الان وقتش نیست دلم شکست هییی یه 3ماهی ماهی قهر کردیم قبلا هم 2،3هفته یا چند روز قهرکرده بودیم اما اینبار جدی بود و دیگه فکرکردم همه چی تموم شده و دیگه سعی به فراموشی داشتم و با فیسبوک کلا سرخودم و گرم کردم که اس داد همه چی تو زندگیم روبه راه و درست شده و فقط تورو کم دارم
قلبم داشت از تو سینم میزد بیرون و از خوشحالی گریه کردم و آشتی کردیم
مرتضی یه حادثه سرکار براش پیش اومده و بیمارستان و رفتم ملاقاتش و مرفین زده بودن بهش حساسیت پیدا کرده بود و کلی خندیدم بهش
اما انقدر دل آشوب داشتم و دست و پام گم کردم چون با برفی و مرجان مادر آشنا شدم
آخه مرتضی خیلی از شوخیا و شیطنتای من و واسشون تعریف کرده بود و برفی هم منو دعوا کرد
عینک جدید گرفتم تو اون حالم مسخره م کرد
یه 2ماهی میگذره و با تاخیر قراره کادو ولنتاین همو بدیم
باسارا رفتم و و مرتضی هم بادوستش اومد
برام یه انگشتر بادسبند خیلی خوشگل خرید
منم یه خرس خریدم و باشکلات همه شو خورد دیووونه
اون روز یه دعوا حسابی هم کردیم
اما بعد چند ماه ذرت و که قول داده بود خرید
امروز بعد چند هفته دیدمش و انگشتر و عطر و دادم بهش و ناهار و تو پارک خوردیم و یه گربه کوچولو کلی مارو خندوند
اومدم مشهد و جاش خیلی خیلی خالی و اومدم براش انگشتر بخرم
تا سایز انگشتش انگشتر پیداکنم هزاربار بهش زنگ زدم
یه عطر خوشبو هم واسه مرجان مادر خریدم
روزامون با کل کل و بگو بخند میگذره و بیشتر شبا حرف میزنیم و برام آهنگ میزاره و میخونه
این حرکتشو دوستدارم
این روزا با افسانه زن داداشش صحبت کردم و با مامانش و خوشحالم خیلی
تعداد صفحات : 2
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت