loading...
خصوصی
سمیرا بازدید : 7 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (1)
از رفتن علی میگذره دلتنگش شدم و خیلی وقت ندیده بودمش و امروز رفتم و با ماشین چرخیدیم و ذرت خرید برام و کلی سرو کله هم زدیم پمپ گاز رفتیم و پمپ بنزین و روبه روی پارک کلی شیطونی کردیم انقدر لپم و کشید و سروکله هم زدیم که نگو بهترین روز زندگیم بود و یه چیزایی و تجربه کردم که شیرین بود البته بدجنسی هم کرد یکم و کلی رقصید و از نگاه کردن بهش سیر نشدم غارتگر لوازم آرایش و ذرت لپ لپی منه به من میگه بچه خور بی ادب اوووووی توله برفیم دوست دارم وای عاشگتم
سمیرا بازدید : 3 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)
این روزا خیلی سر به سر من میزاره کی تورو میگیره و عمرا گیرت بیاد و میمونی میترشی و شب عروسی تنها میمونی و روز پاتختی آبروت میره و خلاصه که لذت میبره منو اذیت کنه عشقم گفته بودم مینویسم اینارو و شبش میری خونه مامانت هههه گیرت نمیاد فهمیدی خووووبت شد
سمیرا بازدید : 4 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)
چندوقت بعد تولدم آشتی کردیم این روزا مرتضی ماشین خریده و خوشحال و سرگرم با فندق خانوم 2 ماه بیشتر شده ندیدمش و هیچجوره جور نمیشد تا قبل رفتن پسر داییم به سربازی باهم رفتیم پیشش و اون روز کلی خندیدیم ماشین خراب بود و رفتیم مکانیکی ما رو به روی پارک نشستیم باعلی و مرتضی سر و کله هم زدیم و مارو تاکرج آورد و تو پمب بنزین کلی شیطونی کردیم و همدیگرو خیس کردیم هوا خیلی گرم بود
سمیرا بازدید : 4 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)
یه 45 روزی که قهر کردیم به خاطر حساسیت و زیاد و دلتنگی من و یکم بی توجهی اون از دفعه قبلا ازش حرص دارم چون تو دوران قهرمون باکسی رفیق شده بوده
سمیرا بازدید : 6 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)
شب عید و مرتضی بداخلاق حوصله نداره و صبحم با مامانش دعوا شد و بعد بحث و جنجالی که بینمون پیش اومد و مرجان مادر گفت من بآین حرف نمیزنم و برفی هم گفت الان وقتش نیست دلم شکست هییی یه 3ماهی ماهی قهر کردیم قبلا هم 2،3هفته یا چند روز قهرکرده بودیم اما اینبار جدی بود و دیگه فکرکردم همه چی تموم شده و دیگه سعی به فراموشی داشتم و با فیسبوک کلا سرخودم و گرم کردم که اس داد همه چی تو زندگیم روبه راه و درست شده و فقط تورو کم دارم قلبم داشت از تو سینم میزد بیرون و از خوشحالی گریه کردم و آشتی کردیم
سمیرا بازدید : 5 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)
مرتضی یه حادثه سرکار براش پیش اومده و بیمارستان و رفتم ملاقاتش و مرفین زده بودن بهش حساسیت پیدا کرده بود و کلی خندیدم بهش اما انقدر دل آشوب داشتم و دست و پام گم کردم چون با برفی و مرجان مادر آشنا شدم آخه مرتضی خیلی از شوخیا و شیطنتای من و واسشون تعریف کرده بود و برفی هم منو دعوا کرد عینک جدید گرفتم تو اون حالم مسخره م کرد
سمیرا بازدید : 6 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)
یه 2ماهی میگذره و با تاخیر قراره کادو ولنتاین همو بدیم باسارا رفتم و و مرتضی هم بادوستش اومد برام یه انگشتر بادسبند خیلی خوشگل خرید منم یه خرس خریدم و باشکلات همه شو خورد دیووونه اون روز یه دعوا حسابی هم کردیم اما بعد چند ماه ذرت و که قول داده بود خرید
سمیرا بازدید : 8 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)
امروز بعد چند هفته دیدمش و انگشتر و عطر و دادم بهش و ناهار و تو پارک خوردیم و یه گربه کوچولو کلی مارو خندوند
سمیرا بازدید : 6 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)
اومدم مشهد و جاش خیلی خیلی خالی و اومدم براش انگشتر بخرم تا سایز انگشتش انگشتر پیداکنم هزاربار بهش زنگ زدم یه عطر خوشبو هم واسه مرجان مادر خریدم
سمیرا بازدید : 7 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)
روزامون با کل کل و بگو بخند میگذره و بیشتر شبا حرف میزنیم و برام آهنگ میزاره و میخونه این حرکتشو دوستدارم این روزا با افسانه زن داداشش صحبت کردم و با مامانش و خوشحالم خیلی

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 37
  • بازدید کلی : 186